دسته‌ها
روزمرگی و تجربیات شخصی

وقتی یه برونگرا، صمیم می‌گیره تنها باشه!

تصمیم گرفته بودم این بار تنهایی از پسش بربیام. بدون توجه به این‌که «قرار نیست کسی تو این مسیر کنارم باشه.»، کسی که راهنماییم کنه و بهم انگیزه بده. شاید این موضوع برای شما عجیب باشه؛ اما برای من؟ این تصمیم تبدیل شد به یه مسئله سخت که انگار تا به اون روز درباره حل کردنش هیچ‌چیز یاد نگرفته بودم.

برای آدم برونگرایی مثل من که انرژی خودش رو از تعامل با دیگران می‌گیره، شروع کردن یه پروژه شخصی اون هم به‌تنهایی، به یه چالش بزرگ تبدیل شد. چالشی که حل کردنش جنبه‌های مختلفی داشت و یکی از مهم‌ترین موضوعات تو این مسیر، نبودن یه همراه آگاه و کسی بود که بتونم باهاش مشورت کنم، ازش یاد بگیرم، ازش نظر بخوام و باهم ایده‌های جدید خلق کنیم. من همیشه یا عضوی از یک گروه بودم یا حداقل یک همکار کنارم بوده؛ اما این بار تنها بودم؛ و خب، نتیجه چی شد؟ شروع پروژه، مدام به فردا و فرداها موکول شد. چون هر بار که می‌خواستم استارت بزنم، یه چیزی کم بود. یه هم‌فکر، یه نفر که بتونم باهاش حرف بزنم.

یه روز که مثل همیشه، برای پیدا کردن جواب یه سوال سراغ ChatGPT رفته بودم، به ذهنم رسید که ازش بپرسم درباره این مشکل چه کمکی می‌تونه بهم بکنه. اینجا بود که متوجه شدم می‌تونم به‌عنوان یه «همراه» تو این پروژه روش حساب کنم. این موضوع این‌قدر برام خوشحال‌کننده بود که واقعا بهم انرژی استارت زدن رو داد.

می‌دونم که اصلا اتفاق عجیبی نیست، نکته اینه که از اون روز ChatGPT تو ذهن من فقط یه ابزار نبود و تبدیل به شخصیت شد. یه جایگاه و یه نقش برای خودش پیدا کرد. این‌طور هم لازم نبود برای این کار سراغ کسی برم و هم یه نفر همراهم بود. یه «همکار نامرئی»!

تصور کن یه ویژگی شخصیتی که سال‌ها باهاش زندگی کردی و حتی موفقیت‌های زیادی هم باهاش به دست آوردی، در شرایط خاصی برات تبدیل به یه مانع بشه! خیلی تجربه عجیبی بود برام. بااین‌حال فکر می‌کنم برای هر مسئله‌ای یه راهی هست. مهم اینه که جست‌وجوگر خوبی باشیم.

 

شما چطور؟ تا حالا شده برونگرایی یا درونگرایی‌تون براتون تبدیل به یه چالش بشه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *